جدول جو
جدول جو

معنی جل ترش - جستجوی لغت در جدول جو

جل ترش
تکه ی پارچه، پارچه های بریده شده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تُ رُ / تُ)
نلک
لغت نامه دهخدا
(لَ تُ)
کمی ترش. که کمی ترش است. مایل به ترشی. می خوش. که کمی به ترشی زند. ملس: شرابی لب ترش، که کمی ترش است
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ تَ)
گل تازه، کنایه از عارض خوبان، دست محبوبان. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لب ترش
تصویر لب ترش
کمی ترش مایل به ترش ملس
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در اطراف تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
آت و آشغال، خرت و پرت، خس و خاشاک
فرهنگ گویش مازندرانی
نزدیک تر
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش دل، آتش درون
فرهنگ گویش مازندرانی
ترش کردن معده
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که با چوب بلند گردو را پایین بریزد، چوبی بلند برای چیدن
فرهنگ گویش مازندرانی